مامان میکرویی

ساخت وبلاگ
سلااااااام سلاااااام سلام به همگی، به وبلاگ قشنگم، به دوست جونام(البته اگه هنوزم کسی اینجا رو بخونه) فکر نمیکردم اننننننقدر دلتنگ اینجا باشم! ولی بودم.... خیلی خیلی یهویی دلم هوای وبلاگ رو کرد و دلم خواست که بیام و بخونم و بنویسم،هر چند بعد از این همه وقت نوشتن خیلی سخته... یاد تک تک خاطراتم افتادم، شور و حالی که وبلاگ نویسی برام داشت واقعا خاص و تک بوده و هست... هر روز صبح اولین کارم چک کردن وبلاگم و دوستانم بود... حیف که تلخ شد برام... اگه از پارسای جان بخواید بدونید که باید بگم اقایی شده برای خودش،چهار سال و نیمه شده، و بالاخره تونستم بند ناف وابستگیش رو ببرم و بفرستمش مهد... کلی چیز یاد گرفته... زبونشم که ماشالا حسابی درازتر شده مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 25 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 13:30

اخه من دورتون بگردم، همش فکر میکردم اینجا کاملا متروکه شده و دیگه اینجا پرنده پر نمیزنه... ولی دیدم نخیر، اشتباه کردم و رفقام هنوز وبم رو دارن♥رفقا، لطفا برام ویژه دعا کنید و انرژی مثبت بفرستید،اگر خدا بخواد داریم یه کسب و کار جدید برای من راه میندازیم، یه شغل مستقل بی ارباب و رییس... البته یه کم سخته و تمام وقتم رو میگیره، ولی از خیلی جهات برامون خوب میشه... امیدوارم از پسش بربیام... فعلا نمیگم چیه و توضیحی نمیدم، حتی خانواده هامون هم بی خبرن و تا راه نندازیمش به کسی اعلامش نمیکنیم... اگر خدا بخواد، تقریبا تا یکماه آینده راهش میندازیم... این کار برای ما از اون تصمیمات انتحاری هست که کل زندگیمون رو تحت تاثیر قرار خواهد داد، و احتمالا مجبور بشیم خونمون رو هم جابجا کنیم...☆یه پست براتون نوشتم که فکرتون رو درگیر کنه و هی بیاید ببینید چی میشه، شبیه پستای اینستا که میخوان خواننده رو پاگیر کنن مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 28 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 13:30

دوستانِ جان، این پست رو برای خداحافظی مینویسم...این اخرین پستِ این وبلاگ خواهد بود‌..خیلی وقته ننوشتم و دلم میخواست بیام و باز هم بنویسم...ولی ماجرایی پیش اومد و دوستی چیزی گفت که دلم خواست کلا وب رو پاک کنم ولی خب دلم نیومد خاطرات و حس و حالم رو دور بریزم...ممنون از همگی که تو این مدت کنارم بودید...اگر نوشته هام دل کسی رو شکسته حلالم کنید رفقای روشن و خاموش... مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 5 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:54

دیروز موعد ویزیت شش ماه یکبارم بابت آندومتریوز بود...اول با دکتر صحبت کردیم و گفتم که دردهام همچنان هستن و توضیحات بابت داروها رو گفتم...بعد رفتیم اتاق معاینه و سونو شدم...حین سونو هم یه سری سوال پرسی مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1400 ساعت: 20:17

اقای دکتر تو کامنتشون گفتن دارو، گفتم این پست رو بنویسم مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1400 ساعت: 20:17

دلم میخواست دیگه درباره اندومتریوز کوفتی ننویسم ولی نمیذاره!از ۹ شب تا حالا که ۴ و نیم صبح هست دردهای بسیار شدید و فلج کننده ای دارم...و حالا بی صدا دارم از درد جون میدم و امید دارم که کیسه اب گرم یه مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 28 مرداد 1400 ساعت: 14:06

سلام رفقای جانم❤من اومدم یه کم از پارسا بگم دلتون وا شه تو قرنطینه مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 28 مرداد 1400 ساعت: 14:06

سلااااام به رفقای جان مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 28 مرداد 1400 ساعت: 14:06

من مطمئنم روزی که خداوند مهربونم پسرم رو آفرید به خودش گفت فتبارک الله فی احسن الخالقین...مطمئنم خدا دست به قلم شده و تو بهترین حالش و با حوصله نقاشی کشیده و اون شده پسرک من...مطمئنم خدای جانم خواست ق مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت: 2:52

قربون دوست جونام برم که پیگیر ننوشتنم هستینراستش هیچ خبری نیست که بخوام بنویسم...خودمم حس و حال ندارم، از انتظار خسته شدم و یه جورایی بشدت کلافه ام...هر بار که زنگ میزنم میگن شاید فردا زنگ بزنیم ولی ه مامان میکرویی...ادامه مطلب
ما را در سایت مامان میکرویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mamanemicrooeif بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 29 دی 1398 ساعت: 16:16